می‌نویسم

نویسنده نیستم، اما می‌نویسم

می‌نویسم

نویسنده نیستم، اما می‌نویسم

گفته بود: «بخوان».
اما من می‌نویسم.
شاید مقدمه‌ای شود برای خواندن...

هشدار: مطالب این وبلاگ ممکن است با عقاید فعلی یا آینده‌ی نویسنده‌شان هیچ نسبتی نداشته باشند!

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در آوریل ۲۰۱۶ ثبت شده است

15
April

چند وقت پیش کتاب "The God delusion" نوشته‌ی ریچارد داوکینر که از «آتئیست‌»های مشهور هستش رو از کتاب‌خونه گرفتم جسته و گریخته خوندمش.

البته نرسیدم کامل بخونم و مدت نسبتا طولانی‌ای از خوندنش گذشته. پس شاید نکاتی که می‌گم کامل مطابق با واقعیت نباشن!


چند مورد توی حرفهاش بود که از این نظر جالب بود برام: به طور کلی، توی چندین مورد، مومنین رو سرزنش می‌کرد که چرا فلان کار رو می‌کنند. بعد خودش به شکل دیگه‌ای همون کار رو می‌کرد!


مثلا این‌که ادعاش این بود که ادیان باعث تولید نفرت شده‌اند. ولی از چیزهایی که نوشته بود، و از سخنرانی‌های دیگه‌ای که می‌کنه، این‌طور برداشت می‌شه که اصلا نظر خوبی به دین‌داران نداره. یعنی شاید یه جورایی نفرت داره ازشون. یعنی یکی نیست بیاد بگه که خب عزیز من، اصلا ادیان بد و نفرت پراکن! ولی خب بالاخره یک واقعیت جهان فعلی هستش که یک عده‌ای دوست دارن دین‌دار باشند. شما که خوبی، چرا از این همه انسان دیگه، به خاطر این‌که فهم بالایی مثل شما نداشتن و دیندار شدن، متنفری؟! شما که معتقد به اون «ادیان نفرت پراکن» نیستی دیگه چرا؟


یا مثلا می‌گفت که ایمان داشتن چیز مسخره‌ای هست. و به چیزی که نمی‌دونیم و درستیش رو عقلا نفهمیدیم چرا باید ایمان داشته باشیم؟

(که خب جواب دینداران هم احتمالا این خواهد بود: ما درستی اصول و پایه‌های دین رو با عقل فهمیدیم. یعنی مثلا با عقل مطمئن شدیم که خدایی هست و فلان شخص پیامبر خدا هستش. حالا از این به بعد به چیزهایی که اون پیامبر بگه، مومنانه عمل می‌کنم. یعنی شاید مستقیما همه‌شون رو با عقل درک نکنیم، ولی غیر مستقیم این کاری که می‌کنیم مورد تایید عقل هستش. چون عقل فهمید هر چیزی که این شخص بگه درسته و باید بهش عمل کرد. حالا این شخص دستوری داده. پس عمل به اون دستور عقلانی هستش.)

ولی از اون طرف، وقتی در مورد تکامل (فرگشت یا Evolution) صحبت می‌کرد می‌گفت هنوز شکاف‌هایی توی این نظریه وجود داره و برای برخی مسائل هنوز توضیح قانع کننده پیدا نشده. ولی برای بسیاری موارد دیگه، این نظریه درست کار می‌کنه و با اکتشفات ما هم‌خوانی داره. پس بدون به کار بردن لفظ «ایمان»، چیزی می‌گفت که معناش می‌شد: درسته که این نظریه هنوز به وضعیت کاملا قابل قبولی نرسیده، ولی امیدواریم که در آینده اون مسائل حل نشده‌ش هم حل می‌شه، کما این‌که خیلی از مسائلی که قبلا توش مطرح بوده، امروزه حل شده... یعنی یه جورایی می‌گفت باید ایمان داشته باشیم که درسته با این‌که عقلا هنوز کاملا به درستیش مطمئن نیستیم!


حالا البته وارد بحث‌های مربوط به «فلسفه‌‌ی علم» نمی‌خوام بشم. یعنی نمی‌خوام بگم حتی اگه همه‌ی مسائلش هم حل بشه، صرفا یک حدس و تئوری هستش و هیچ یقینی به درستیش نمی‌شه پیدا کرد. اصلا به طور کلی ساینس این خصوصیت رو داره.


نکته‌ی دیگه‌ای هم که در مورد نظریه‌ی تکامل وجود داره -که شاید بعدا درباره‌ش بیش‌تر بنویسم- اینه که نظریه‌ی تکامل با خلقت تناقضی نداره! یعنی حتی بر فرض که نظریه‌ی تکامل درست هم باشه، به این معنی نیست که خلقت وجود نداشته. شاید خالق، اون موجود اولیه‌ رو به وجود آورده و طی زمان به این موجودات پیچیده‌تر تبدیلشون کرده...

15
April

پشت پرده:

- حکومت کشور «الف»، به تنها چیزی که اهمیت می‌دهد پول است! یعنی از هر صنعتی که موجب افزایش درآمد کشورش شود استقبال می‌کند. کاری به سلامتی اخلاقی جامعه ندارد.


- حکومت کشور «ب»، کرامت مردم کشورش را مهم می‌شمارد، به سلامت اخلاقی جامعه اهمیت می‌دهد و اخلاق را بالاتر از اقتصاد می‌نشاند.


صنعت «هرزه‌نگاری» (یا همان پورنوگرافی خودمان!) بسیار بسیار سود ده است. حکومت «الف» مانع خاصی جلوی این صنعت نمی‌گذارد، چون درآمدش را دوست دارد! اما حکومت «ب» به هر نحو که شده مانع ایجاد می‌کند که شهروندانش از آسیب‌های این «صنعت» به دور باشند. یعنی نه تنها درآمد کسب نمی‌کند، بلکه باید برای مبارزه با آن پولی خرج کند...


جلوی پرده:

حکومت «الف» نطق قرّایی در باب حقوق بشر و اهمیت آزادی می‌دهد. کمی هم هندوانه زیر بغل مردمش می‌گذارد. که مثلا همه چیز باید آزاد باشد، مردم انقدر با شعور هستند که بداند چه بکنند و چه نکنند. و این‌گونه تصمیم خودخواهانه و منفعت‌طلبانه‌اش را در واژه‌ها و عبارات خوش آب و رنگ کادو پیچ می‌کند.

حکومت «ب» به سانسور -که ذنب لایغفری در دنیای کنونی‌ست- متهم می‌شود. از نظر حکم‌رانان کشور «الف»، کشور «ب» آزادی‌های مردم را به رسمت نشناخته، به حقوق بشر تجاوز کرده و متحجرانه و مستبدانه حکومت می‌کند.


بسیاری از مردم کشور «الف» و «ب» هم، چون خود را موجودی با شعور و دارای قدرت تصمیم‌گیری می‌دانند، با مواضع کشور «الف» -یعنی همان حرف‌های جلوی پرده- همراهی می‌کنند و علیه «ب» می‌شورند...!


همین.