می‌نویسم

نویسنده نیستم، اما می‌نویسم

می‌نویسم

نویسنده نیستم، اما می‌نویسم

گفته بود: «بخوان».
اما من می‌نویسم.
شاید مقدمه‌ای شود برای خواندن...

هشدار: مطالب این وبلاگ ممکن است با عقاید فعلی یا آینده‌ی نویسنده‌شان هیچ نسبتی نداشته باشند!

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در ژوئن ۲۰۱۶ ثبت شده است

04
June

الان که بحث فوت «محمد علی» (که اسمش «محمد» و فامیلش «علی» هست نه این‌که اسمش «محمد علی» باشه و فامیلش «کلی») داغ بود یاد یه چیزی افتادم که قبلا ها بهش فک کرده بودم:


دیدین وقتی یه آدم مشهوری مسلمون می‌شه (مثلا یه بازیگر هالیوودی) چقدر بعضی از مردم اظهار خوش‌حالی می‌کنن؟ مثلا زیر خبرش کامنت می‌ذارن «خدا رو شکر، خیلی خوشحالم. سیل اشک امانم نمی‌دهد که کامنتم را به پایان برسا...!».

به نظرتون دلیلش چیه؟

اگه از خودشون بپرسیم احتمالا بگن: «خوشحالیم، چون یک نفر از بندگان خدا به راه راست هدایت شد» (این از زبون اون‌ها بود، واسه همین خوش‌حال رو سر هم نوشتم. لزومی نداره اونا هم مثل من جدا بنویسن که!)

ولی من فک می‌کنم برای خیلی‌ها، دلیلِ اصلیِ این خوش‌حالی، ضعف ایمان به درستیِ راهی که میرن -در این‌جا دین اسلام- هست. دلیلم هم برای این حدس (نیت‌خوانی) اینه که اگه واقعا این اشخاص از به راهِ راست (از نظر اون‌ها) هدایت شدنِ دیگران خوش‌حال می‌شن، پس باید از سقوط و به راهِ کج منحرف شدنِ دیگری هم ناراحت بشن. اما می‌بینیم که همین شخص، مثلا وقتی می‌بینه پرونده‌هایِ فسادِ فلان سیاست‌مداری که دوستش نداره در میاد، خوش‌حال می‌شه و خبرش رو بین دوستاش پخش می‌کنه که همه بفهمن این آدم، یک آدم فاسدی بوده!


پس حالا اگه دلیلِ واقعیِ خوش‌حالی این افراد، اینی که خودشون اظهار می‌کنن نباشه، چی ‌می‌تونه باشه؟ فک می‌کنم همون ضعف ایمان (که می‌تونه منشاء ش ضعف استدلالی و علمی باشه) باشه. یعنی وقتی می‌بینن افراد بیش‌تری به طور عام، و افراد مهم‌ و معروف بیش‌تری به طور خاص، همون عقیده‌ی ما رو دارن، به درستی اون عقیده مطمئن‌تر می‌شن.


آخه مردم (که منم جزءشون هستم) مثل اون عارف بزرگ نیستن که گفت -نقل به مضمون- «اگر همه‌ی مردم دنیا ایمان بیارن، ذره‌ای به ایمانم افزوده نمی‌شه و اگر هم همه کافر بشن، ذره‌ای از ایمانم کم نمی‌شه.»


حالا البته قصد ارزش‌گذاری یا تحقیر چنین مردمی رو ندارم.حرفم بیش‌تر صرفا توصیفی بود. می‌خواستم به این اشاره بدم که خیلی وقت‌ها، دلیل کارهایی که می‌کنیم یا احساساتی که داریم، اونی نیست که خودمون فک می‌کنیم. ولی مغزمون (یا -در ادبیات دینی- همون نفس‌مون) خیلی ناقلاست و میاد گولمون می‌زنه. گریزی نیست از این مسئله، باید یاد بگیریم که چطوری مچِ مغزمون رو بگیریم :)

03
June

حتما براتون پیش اومده که مطلبی که چند سال قبل نوشته بودید رو بخونید، یا این‌که یادتون بیاد چند سال قبل درباره‌ی فلان موضوع چطور فکر می‌کردین و بعد با خودتون بگین: «چه نظرات چرت و پرت و خامی داشتم‌ها!»

خب، مژده بدم که شما تنها نیستین توی این تجربه.


ولی عاقل اونیه که اینو بفهمه که: «پس احتمالا خیلی از چیزهایی هم که الان به نظرم منطقی هستن، ممکنه چند سال بعد برام مضحک به نظر بیان»


و چه کم‌اند پند گیرندگان!